هم وزن. (برهان) : بازرگانان مصر آنجا روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و هم سنگ زر بفروشند. (حدود العالم). ببیندت و دیدن ورا روی نیست کشد کوه وهمسنگ یک موی نیست. اسدی. اندر بعضی نسخه ها عود خام و سنبل یاد کرده همسنگ کافور. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر یک شربت او با همسنگ او گل سرخ... بخورند مضرت او را بازدارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). کوه سیمینی وهمسنگ توام در تمنای تو زر بایستی. خاقانی. هم سنگ خویش گریۀ خون راندم از فراق تا سنگ را ز گریۀ من دل به درد خاست. خاقانی. در آن کوش از این خانه سنگ بست که همسنگ این سنگی آری به دست. نظامی. ، هم قدرومقدار. (برهان). هم اعتبار. هم ارزش: کس به میزان خرد نیست مرا همسنگ چون گران است به احسان تو میزانم. ناصرخسرو. نسیمش در بها هم سنگ جان بود ترازوداری زلفش بدان بود. نظامی. هرکه با ناراستان همسنگ شد درکمی افتاد و عقلش دنگ شد. مولوی
هم وزن. (برهان) : بازرگانان مصر آنجا روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و هم سنگ زر بفروشند. (حدود العالم). ببینَدْت و دیدن ورا روی نیست کشد کوه وهمسنگ یک موی نیست. اسدی. اندر بعضی نسخه ها عود خام و سنبل یاد کرده همسنگ کافور. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر یک شربت او با همسنگ او گل سرخ... بخورند مضرت او را بازدارد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). کوه سیمینی وهمسنگ توام در تمنای تو زر بایستی. خاقانی. هم سنگ خویش گریۀ خون راندم از فراق تا سنگ را ز گریۀ من دل به درد خاست. خاقانی. در آن کوش از این خانه سنگ بست که همسنگ این سنگی آری به دست. نظامی. ، هم قدرومقدار. (برهان). هم اعتبار. هم ارزش: کس به میزان خرد نیست مرا همسنگ چون گران است به احسان تو میزانم. ناصرخسرو. نسیمش در بها هم سنگ جان بود ترازوداری زلفش بدان بود. نظامی. هرکه با ناراستان همسنگ شد درکمی افتاد و عقلش دنگ شد. مولوی
رفیق راه. کسی که با دیگری به سفر رود: هم سفرانش سپر انداختند بال شکستند و پپرداختند. نظامی. هم سفران جاهل و من نوسفر غربتم از بی کسیم تلخ تر. نظامی. ثابت این راه مقیمی بود هم سفر خضر کلیمی بود. نظامی. بود سوداگر توانایی هم سفر با حکیم دانایی. مکتبی. - همسفران جاهل،کنایه از نفس و قالب آدمی است که روح و جسد باشد. (برهان)
رفیق راه. کسی که با دیگری به سفر رود: هم سفرانش سپر انداختند بال شکستند و پپرداختند. نظامی. هم سفران جاهل و من نوسفر غربتم از بی کسیم تلخ تر. نظامی. ثابت این راه مقیمی بود هم سفر خضر کلیمی بود. نظامی. بود سوداگر توانایی هم سفر با حکیم دانایی. مکتبی. - همسفران جاهل،کنایه از نفس و قالب آدمی است که روح و جسد باشد. (برهان)
فرمود بدوستان همزاد تا بر پی او روند چون باد. (نظامی) و کواعب اترابا وکنیزکان هم بالا هم آساهم زاد، موجودی متوهم (از جن) که گویند باشخص در یک زمان تولد میشود و در تمام حیات با او همراه است. توضیح بنا باعتقادی عامیانه همزاد گاه ممکن است باعث زحمت و صدمه زدن به همزاد انسان خویش شود و گاه هم او را به سعادت و مکنت و ثروت می رساند. نیز عامه معتقدند که بعضی از مردم (خاصه جن گیران وغشی ها) باهمزاد خویش رابطه دوستانه یا خصمانه دارند و با آنها روبرو و هم کلام می شوند
فرمود بدوستان همزاد تا بر پی او روند چون باد. (نظامی) و کواعب اترابا وکنیزکان هم بالا هم آساهم زاد، موجودی متوهم (از جن) که گویند باشخص در یک زمان تولد میشود و در تمام حیات با او همراه است. توضیح بنا باعتقادی عامیانه همزاد گاه ممکن است باعث زحمت و صدمه زدن به همزاد انسان خویش شود و گاه هم او را به سعادت و مکنت و ثروت می رساند. نیز عامه معتقدند که بعضی از مردم (خاصه جن گیران وغشی ها) باهمزاد خویش رابطه دوستانه یا خصمانه دارند و با آنها روبرو و هم کلام می شوند